شكوه بيكرانگي… ياد كردي از عليرضا حيدري مدير انتشارات خوارزمي
احمد تهوري
كارشناس نشر
… «انتشارات خوارزمي» با تلاش و پشتكار زنده ياد عليرضا حيدري در سال ۱۳۴۷ شمسي پا به عرصه حيات و فعاليت در حوزه نشر ايران زمين ميگذارد. هرچند پيش از آن مرحوم حيدري با درايت و دانايي خود توانسته بود نظر زنده ياد دكتر پرويز ناتل خانلري اديب، شاعر و نويسنده را به خود جلب كند و در فاصله زماني سالهاي ۴۷-۱۳۴۶ سردبير مجله پربار و ادبي «سخن» شود. مجلهاي كه با نام دكتر خانلري گره خورده و ياد آور فعاليتهاي ادبي و فرهنگي اين محقق دانا و پژوهشگر توانا در حوزه ادبيات ايران و جهان است. در اين نوشتار فارغاز هرگونه داوري پيرامون اتفاقهايي كه در چند ماه اخير مبني بر واگذاري سهام بخشي از اين انتشارات به سازمان تبليغات اسلامي رخ داد صرفاً به بازآفريني و پردازش خاطرات و رويدادهايي درباره انتشار كتابهاي نفيس و ارزشمند اين انتشارات و ضرورت تاريخي چاپ آنها خواهم پرداخت.
هرچند در اين ميان نميتوان به راحتي از نقش بيبديل زنده ياد حيدري مدير انتشارات خوارزمي گذشت. چرا كه آن مرحوم همواره تأكيد داشت نقش يك مدير مؤسسه انتشاراتي بيگمان شبيه يك رهبر اركستر است. رهبري كه گروه چندين ده نفره يا حتي چند صد نفرهاي را هماهنگ ميكند و مدير نشر بيگمان همانند اين رهبر ميماند كه ميان اجزاي پراكنده يك مؤسسه انتشاراتي، هماهنگي و بهرهوري مناسب را ايجاد ميكند.
اگر چه در حال حاضر در كتابخانههاي بسياري از اهل كتاب و كتابخوانان، شكوه كتابهاي زردرنگ اين انتشارات با فرمي خاص كه نمايانگر هنر ايراني است، ميدرخشد. اما به ياد داشته باشيم اين شكوفايي، محصول خرد، انديشه و همياري افرادي بوده كه با مديريت و نقشه راه بينظير خود به توليد و نشر كتابهايي ميپرداختند كه جز پراكندن تخم علم و ادب در اقصي نقاط اين مرز و بوم دغدغهاي نداشتند. هرچند ناشراني اثرآفرين از اين دست كم نيستند، كساني چون عبدالرحيم جعفري مؤسس و بنيادگذار انتشارات اميركبير، زندهياد محمد زهرايي مدير نشر كارنامه و مرحوم عليرضا حيدري كه اين اواخر درگير حل و فصل مشكلاتي دست و پاگير شده بود كه وي را از هدف اصلياش كه توسعه هرچه بيشتر انتشارات خوارزمي بود باز داشته بود.
بيشك فقدان جسماني و نبود اين مدير پرتلاش و كوشا در سال ۱۳۸۶ كه بر اثر ايست قلبي ناشي از فشار كار جسمي و روحي اتفاق افتاد، ضايعهاي جبرانناپذير براي صنعت نشر ايران و اهالي فرهنگ بود. او تنها يك مدير نشر و گرداننده يك بنگاه اقتصادي نبود، فردي بود كه شكوه و عظمت فرهنگ بشري را ميشناخت و ادبيات و فرهنگ ايران را نيز با تمام وجود ستايش ميكرد و تلاش داشت در حد وسع خود در معرفي و بسط آن بكوشد از همينروي اداره مؤسسهاي همچون خوارزمي، جايگاهي بود كه ميتوانست در تحقق آرمانهاي فكري و فرهنگياش ياريرسان او باشد و به همين دليل روشن، گو اينكه مؤسسه خوارزمي يك شركت سهامي بود ليكن سودآوري و جلب رضايت سهامداران زماني موجب رضايت قلبي مدير آن ميشد كه بتواند در كارنامه نشر اين مؤسسه آثاري به چاپ برساند كه امروز از پس نزديك به پنج دهه فعاليت مستمر و پس از تجديد چاپهاي مكرر، تازگي و به روز بودن آن غيرقابل انكار باشد و جالبتر اينكه بدانيم همه اينها حاصل دانش و تجربهاي بود كه زندهياد حيدري از محضر بزرگاني همچون شادروان دكتر پرويز ناتل خانلري كسب كرده بود.
انتشار رماني چون «سووشون» نوشته زندهياد بانو سيمين دانشور، كه هنوز بر تارك ادبيات ايران ميدرخشد، و يا آثار تاريخي ماندگاري چون «تاريخ روسيه» و نيز «اميركبير و ايران» نوشته فريدون آدميت، و در حوزه متن پژوهي و تصحيح متون، آثار ماندگاري چون مقالات شمس استاد محمد علي موحد در زمره نوشتارهايي جاودان هستند كه آنها را نشر خوارزمي تقديم جامعه فرهنگي ايران زمين كرده است و بيشمار است نام كتابهايي كه به همت حيدري در خوارزمي به منصه ظهور رسيد كه از آن جملهاند ترجمه برخي از مهمترين متون كلاسيك فلسفه از افلاطون و ارسطو گرفته تا آثار برخي ديگر از فيلسوفان متأخر.
عليرضا حيدري، در دوران جواني چنان مورد وثوق دكتر خانلري قرار ميگيرد كه به گفته خودش از دوره هفتم تا سيزدهم مجله سخن سردبيري اين وزين نامه را عهدهدار ميشود. او براي خانلري به مناسبت برنده شدن نوبل ادبي بوريس پاسترناك خالق اثر شگرف و سترگ «دكتر ژيواگو» مقالهاي مينويسد و براي «سخن» ميفرستد «دكتر خانلري آن را سخت ميپسندد و بعدها آشنايي اين دو بيشتر ميشود و سليقههاي حيدري مورد پسند خانلري قرار ميگيرد و همكاريشان از همين جا آغاز ميگردد.» حيدري، حالا سردبير مجله «سخن» يكي از خواندنيترين نشريات و پربارترين آنها در عرصه ادب و فرهنگ اين سرزمين است و كارنامه پرباري طي دوره مسئوليت خود نشان ميدهد چنان كه نوزاد مبارك ديگري پا به عرصه حيات ميگذارد و آن چيزي نيست جز تولد «سخن علمي» كه با ياري زندهياد استاد «پرويز شهرياري» حاصل ميشود. «سخن علمي»، در يك دوره خاص با ارائه بحثهاي علمي به نسل جوياي دانش، به نيكوترين صورت مؤثر افتاد. به نظر صاحب اين قلم حاصل همين تجارب و دقتنظرها بود كه پس از تولد مؤسسه خوارزمي، با دعوت به كار مؤلفان و مترجمان فرهيخته و نامآشنا و فراهم كردن تيمي كاركشته از ويراستاران خبره، آثار منتشره در خوارزمي، به نمونه و مثالي از كتابهاي خوش چاپ و ويرايش شده و بيغلط و بدون سهو املايي و انشايي بدل شدند تا اين شهرت بدانجا رسيد كه بيشتر خريداران كتابهاي خوارزمي در هنگام خريد به حسن شهرت ناشر در عرضه آثار خوب و تهي از كاستيها اعتماد ميكردند تا نام نويسنده و مترجم. اينها همه مديون دقتنظر و احاطه زندهياد حيدري در كار نشر يك كتاب بود و مقوله ويراستاري و اصرار بر اين نكته كه ناشر در قبال خواننده مسئوليت و تعهد دارد و بايد متن ارائه شده به او از هر جهت پيراسته و دقيق باشد. حيدري همواره تأكيد داشت كه از همان شروع به كار، «مقوله ويرايش» در مؤسسه خوارزمي امري بسيار جدي بود: «اگر كتابي ترجمه بود حتماً با متن اصلي مقابله ميشد، اگر تصحيح بود، تصحيحات سنجيده ميشد، اگر تأليف بود، ويرايش تأليفي ميشد، مثل كتاب خانم سيمين دانشور كه بسيار هم خوب بود و يكي از كارهاي خوب خوارزمي به شمار ميآيد» (تاريخ شفاهي نشر ايران. گفتوگو با عليرضا حيدري، ققنوس، چاپ اول، زمستان ۱۳۸۲)
نمونهاي ديگر از دقتنظر ايشان در يكي از بحثهاي دقيق و روشنگرانه زندهياد حيدري با دكتر خانلري به هنگام تجديد چاپ ديوان حافظ به تصحيح دكتر پرويز ناتل خانلري تبلور مييابد. ماجرا نقل به مضمون از اين قرار بود كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بنياد فرهنگ ايران، مؤسسهاي كه خانلري مديريت آن را برعهده داشت، از فعاليت بازماند و كارنامه درخشان آن با نشر چاپ نخستين از ديوان حافظ بسته شد. چاپي از ديوان كه به دليل شرايط سياسي آن روزگار و سالهاي آغازين انقلاب و عدم دسترسي كامل استاد بر تصحيح و ويرايش متن ديوان، پس از انتشار به نمونهاي از كتابي پر از تسامحات چاپي بدل شد و دكتر خانلري را سخت آزرد. در اين ميان زندهياد حيدري با هوش و درايت حرفهاي خود نشان داد كه ميتواند چاپ منقح و پيراستهاي از حاصل تلاش استاد را طي نزديك به ۴۰ سال تحقيق در تصحيح ديوان حافظ منتشر كند. زندهياد خانلري از سال ۱۳۳۰ خورشيدي و پس از يافتن نسخه مكتوب ديوان حافظ (۸۱۴-۸۱۳) كه موزه بريتانيا آن را منتشر كرده بود، همواره درصدد فراهم آوردن نسخه پيراستهاي از ديوان حافظ بود و پس از فراهم آوردن نسخههاي ديگري با ياريهاي استاد مرحوم مجتبي مينوي كه به ۱۴ نسخه رسيد، سرانجام متن نهايي ديوان حافظ تصحيح ايشان فراهم آمد كه چاپ نخست آن، همان نسخه مغلوط و آشفته (۱۳۵۹) بنياد فرهنگ سالهاي آغازين انقلاب است و چاپ پيراسته آن چاپ دوجلدي انتشارات خوارزمي است كه در سال ۱۳۶۲ چاپ شد و مدتهاي مديد از سوي مسئولان وقت وزارت ارشاد به بهانه گران بودن در توقيف ماند و سرانجام با ممهور شدن به مهر «دوره دو جلدي ۲۷۵ تومان» توزيع شد. نكته مورد اشاره در اين يادآوري برميگردد به تصحيح يك غزل معروف حافظ با اين مطلع:
گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
تا ريا ورزد و سالوس «مسلمان» نشود
كه حضرت حافظ چند بيت بعد ميفرمايد: اسم اعظم بكند كار خود اي دل خوش باش
كه به تلبيس و حيل ديو «مسلمان» نشود
دكتر پرويز ناتل خانلري براساس بينش دقيق نسخهشناسانه خود، معتقد بود كه چون در ۶ نسخه از هفت نسخهاي كه اين غزل را دارند «مسلمان» آمده و فقط يك نسخه «سليمان» آورده شده است، بايد در متن «مسلمان» ترجيح داده شود و زندهياد عليرضا حيدري با توجه به اين نكته كه قافيه مسلمان يك بار در بيت اول به كار رفته و تكرار آن در چند بيت بعد، حافظانه نيست، دكتر خانلري را مجاب كرد كه براي آگاهي خواننده توضيح كاملي در اين خصوص بيايد كه چنين هم شد و در مجلد دوم و توضيح بعضي از لغات و تعبيرات، زندهياد دكتر خانلري هم ذيل «مسلمان» يا «سليمان» و نگين سليمان در اين باره سخن گفت. البته بحث درباره تعبيرات ديوان حافظ به همين يك مورد ختم نميشد و موارد ديگري بود كه براي پرهيز از اطاله كلام بدان نميپردازم و تنها اشاره ميكنم به كار ارزشمند ناشر محترم- حيدري- كه در تصحيح «اخلاق ناصري» خواجه نصيرالدين طوسي با زنده ياد مجتبي مينوي همكاري چشمگيري داشت.
واقعيت اين است كه انتشار بسياري آثار بانو سيمين دانشور در سلسله انتشارات خوارزمي با تلاش حيدري تحقق يافت و چاپ «سووشون» با آن ويرايش و آراستگي حاصل زحمت وي بود. جلساتي كه همراه جلالآلاحمد و حيدري و خانم دانشور براي ويرايش اين كتاب تشكيل ميشد و هرچند در برخي از اين جلسات زندهياد دانشور شركت نميكرد ولي حاصل كار و تصميمي كه گرفته ميشد را ميپذيرفت و در كتاب مورد نظر اعمال ميكرد. اين تلاش و كوشش سترگ –يعني ويرايش رمان- تا زمان انتشار «جزيره سرگرداني» (۱۳۷۲) و «ساربانْ سرگردان» (۱۳۸۰) دوام داشت و معلوم نشد چه بر سر جلد سوم رمان زنده ياد بانو سيمين دانشور آمد كه انتشار آن همواره يكي از آرزوهاي قلبي زنده ياد حيدري بود.
سخن درباره حيدري و خوارزمي بسيار است و من دامن نوشتار بر ميچينم تا مجالي ديگر كه بنا به ضرورتي بتوانم به گوشهاي ديگر از تلاشهاي اين چهره درخشان عرصه نشر ايران اشارتي نيز داشته باشم.