شب گذشت… درباره «بوهوميل هرابال» نويسنده كتاب «تنهايي پرهياهو» كاوه گوهرين

0 637

كاوه گوهرين

نويسنده و پژوهشگر

«بوهوميل هرابال»[۱]، يكي از بزرگترين نويسندگان قرن بيستم چك، زاده ۱۹۱۴ ميلادي است و كشور او چكسلواكي به سال ۱۹۱۸ از اتحاد ايالت‌هاي اسلووان باختري متعلق به امپراتوري اتريش – هنگري پديد آمد. مجمع ملي انقلابي در نشست ۱۴ نوامبر ۱۹۱۸ در پراگ «توماس مازاريك» را به عنوان يگانه سخنگوي چك و اسلوواك يكپارچه و هم به عنوان رياست جمهوري چكسلواكي برگزيد. در اين جمهوري نوپا هفت ميليون چك، دو ميليون اسلوواك، هفتصد هزار مجار و نيم ميليون «روتن» و در «سودت لند» سه و نيم ميليون آلماني مي‌زيستند. پيشرفته‌ترين بخش‌هاي صنعتي اتريش – هنگري به چكسلواكي داده شد. در فاصله دو جنگ نگراني از استيلاي چك صنعتي بر ديگر مليت‌ها افزايش يافت و از ديگرسو بيم و هراس ناشي از بازگشت خاندان سلطنتي «هابسبورگ» و توسعه‌طلبي آلمان بر اين جمهوري سايه افكنده بود. «دكتر بنش» سياست خارجي كشور را براساس نظام «اتفاق صغير» و دوستي با فرانسه بنا نهاد اما از برقراري دوستي با لهستان متحد فرانسه ناتوان ماند چرا كه لهستان نيز همانند چكسلواكي بر «تشن» ادعاي مالكيت داشت. دسيسه‌ها و توطئه‌هاي هيتلر و تحريك دولت آلمان در ميان سودتي‌ها بين سال‌هاي ۱۹۳۵ و ۱۹۳۸ افزايش يافت و در «قرارداد مونيخ»، ايتاليا، انگلستان و فرانسه، چكسلواكي را وادار كردند تا ده هزار مايل مربع از خاك خود را به آلمان و پنج هزار مايل مربع يعني «فلويدك» را به مجارستان واگذارد و منطقه كوچكي را هم به لهستان بدهد. به دنبال قرارداد مونيخ، اسلوواك خودمختاري يافت و با پيوستن ايالت‌هاي چك و بوهميا و موراوي در مارس ۱۹۳۹ به آلمان، خودمختاري اسلوواك به رهبري «تيسو» وضع متزلزلي يافت. در ژوئيه ۱۹۴۰ «بنش» در لندن دولت در تبعيد چكسلواكي را تشكيل داد و در ۱۸ ژوئيه ۱۹۴۱ اين دولت از سوي اتحاد شوروي و بريتانيا به رسميت شناخته شد. مقاومت چك‌ها در برابر اشغال سرزمين‌شان از سوي نازي‌هاي آلمان و ارتش هيتلر بسيار گسترده و دلاورانه بود و در همان چند هفته آغازين تابستان ۱۹۴۲ بيش از ۱۳۰۰ نفر از مردم چك به وسيله ارتش اشغالگر آلمان تيرباران شدند و دو روستاي «ليديس» و «لزاكي» به كلي منهدم گرديدند. ژنرال «اسوبودا» در خاك شوروي ارتشي فراهم آورد و از سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۵ براي آزادسازي كشور ياري رساند. پس از بازگشت چكسلواكي به مرزهاي پيش از جنگ، منطقه «روسنيا» به شوروي پيوست و پس از كنفرانس صلح پاريس در سال ۱۹۴۷، بخشي از جنوب «براتيسلاوا» از مجارستان جدا شده و به چكسلواكي ضميمه شد. در انتخابات پارلماني سال ۱۹۴۶ كمونيست‌ها از سيصد كرسي پارلمان، صد و چهارده كرسي را به دست آوردند و در دولت ائتلافي «گوتوالد» شركت كردند. گوتوالد در فوريه ۱۹۴۵ به ياري ميليشياي كارگري و ديگر نيروهاي چپ دولت خود را ترميم كرده و غير كمونيست‌ها را از دولت كنار گذاشت.

با مرگ گوتوالد به سال ۱۹۵۳، رهبري كشور به دست «نووتني» سپرده شد و حكومت او تا سال ۱۹۶۸ يعني سال بر سر كار آمدن «الكساندر دوبچك» دوام يافت. دوران «نووتني» دوراني تلخ در تاريخ اين سرزمين بود و استيلاي ديكتاتوري و حكومت مستبدانه او سبب شد كه در پنجم ژانويه ۱۹۶۸ مردم و دانشجويان و روشنفكران عليه او شوريده و با تظاهراتي پرشور وي را بركنار كردند. دوبچك در ۵ آوريل، زمينه تدوين برنامه‌اي را فراهم آورد تا طي آن اصلاحاتي را در قانون اساسي گنجانده و آزادي‌هايي را براي مردم ايجاد كرده و دموكراسي را جانشين ديكتاتوري «نووتني» كند. اين دوران از بازگشت دموكراسي را كه به «بهار پراگ» معروف شده بود مقامات اتحاد شوروي برنتافتند و در صدد برآمدند كه به هر نحوي در برابر سياست‌هاي ليبراليزه كردن كشور از سوي دوبچك كارشكني كنند. دوبچك براي راضي كردن شوروي‌ها حاضر شد كه تضمين دهد در صورت بازگشت آزادي به كشورش، چكسلواكي همچنان در عضويت «پيمان ورشو» باقي خواهد ماند، ليكن در اوت ۱۹۶۸ تانك‌هاي شوروي و نيز نيروهاي پيمان ورشو از لهستان، مجارستان، بلغارستان و آلمان شرقي وارد كشور شده و «پراگ» را اشغال كردند و «بهار پراگ» به خزاني زودرس پيوست. مردم اما اشغال پراگ را برنتابيدند و با ياري ديگر نيروهاي آزاديخواه و ضد اشغالگري مقاومت كردند، اما اين تلاش‌ها و مقاومت‌ها با يورش تانك‌هاي شوروي درهم شكسته شد. در تصويري كه از آن روز به جاي مانده مردي را مي‌بينيد كه گريبان چاك كرده و سينه نحيف خود را در برابر لوله توپ يك تانك اتحاد شوروي سپر كرده است. اين عكس تاريخي كه در صفحات نخست روزنامه‌ها و مجلات آن دوره منتشر شد به عزم آهنين مردم اين سرزمين براي رسيدن به آزادي و محو ديكتاتوري تحت حمايت شوروي‌ها گواهي مي‌داد و درخت آزادي اين سرزمين سرانجام به سال ۱۹۸۹ ثمر داد و به بار نشست.

دوران زندگي و حيات ادبي «بوهوميل هرابال» سال ۱۹۹۷ به سرانجام رسيد و او ديگر نبود تا ببيند دستگاه سانسور درهم شكسته و به همراه ديكتاتوري مستولي از سوي ارتش سرخ شوروي فروپاشيده است.

جان هرابال چنان خسته بود كه جان «بولگاكف»، «پلاتونوف» و «ماندلشتام» در دوران اختناق استالين.

اردوگاه مرگ هرابال، انبار كارگاهي بود در خيابان «اسپالنا» كه در آن و تنها زير نور كمرنگ يك لامپ، چهار سال آزگار كتاب‌ها و كاغذ باطله‌ها را خمير مي‌كرد كه هم در داستان «مرواريدهاي اعماق» كه از زبان همسرش روايت كرده بدان پرداخته و هم به گونه‌اي سهمگين آن را در «تنهايي پرهياهو» بازتاب داده است.

هرابال داستان كوتاهي به نام «بئاتريس» دارد كه در جايي از آن وقتي راوي از بئاتريس كه در آسايشگاه كودكان عقب مانده خدمت مي‌كند مي‌پرسد: «آيا بهتر نبود چنين بچه‌هايي هرگز زاده نمي‌شدند…» از زبان بئاتريس مي‌گويد: «هومر هم نابينا زاده شده بود!»

پاسخ بئاتريس آنچنان الهام بخش و فجيع است انگار كه بولگاكف به جهان آمده بود تا «مرشد و مارگريتا» را براي ما بنويسد و بعد با سختي و مرارت بميرد.

هرابال آنچنان از دستگاه سانسور بيزار و در هراس بود كه «اوسيپ ماندلشتام»، و حيرتا كه ماندلشتام آنگاه كه شعري در هجو استالين نوشت آن را تنها براي همسرش «نادژدا» و «اماگرشتين» خواند و اين دو از بيم لو رفتن شاعر، شعر را به حافظه سپردند و آنگاه كه ماندلشتام از سوي مأموران استالين دستگير شد در بازجويي‌هاي هراس‌انگيز نام نه تن را بازگو كرد كه اين شعر را براي آنان روخواني كرده بود.

بازجوها تحت فشار از ماندلشتام خواستند تا هجويه استالين را برروي كاغذ آورد. ماندلشتام كه آرزو داشت اين شعر بماند و خوانده شود و دستگاه امنيتي استالين اين را نمي‌خواست نمي‌دانست كه همين دستنوشته به زور بر روي كاغذ آورده شده آن را جاودانه خواهد كرد. اين دستنوشته در آرشيو «كا.گ.ب» آنقدر ماند تا دوران فروپاشي شوروي فرا رسيد و زان پس ديدگان همه مردم در نمايشگاه‌هاي مختلف بر اين دستنوشته افتاد و متن آن براي هميشه باقي ماند.

هرابال نيز در تمام دوران زندگي ادبي‌اش با دستگاه سانسور كشورش پنجه در پنجه افكند اما دمي از نوشتن باز نايستاد. او نويسنده‌اي متعهد و اصيل و زبان مردم سرزمين‌اش بود كه خوانندگان آثارش به هر صورت مي‌توانستند نوشته‌هاي او را به دست آورده و بخوانند و به ديگري بسپرند و همه اين نسخه‌ها با تكثير و نه چاپ پديد مي‌آمد و توزيع مي‌شد.

پس از خزان بهار پراگ، هرابال و بسياري ديگر از نويسندگان در ليست سياه دستگاه امنيتي قرار گرفتند و چاپ آثارشان ممنوع شد تا اينكه در سال ۱۹۷۵ برخي آثار او اجازه انتشار يافتند. شايد مسئولان فرهنگي كشور به اين عقيده رسيده بودند كه چهره خورشيد را نتوان به مشتي گل پوشانيد.

آثار هرابال پس از مرگ تأمل‌برانگيز او بارها تجديد چاپ شده است و يكي از آخرين مجموعه آثارش كه شامل رمان، داستان، شعر و گزارش مي‌شود در ۱۹ جلد به طبع رسيده است و نكته جالب اينكه تيراژ آثار او در ديگر كشورهاي اروپايي بيش از تيراژ آثار او در كشور چك است.

براساس برخي نوشته‌هاي هرابال، نسخه‌هايي سينمايي نيز فراهم آمده كه در اين ميان فيلم سينمايي «ترن‌هاي به دقت مراقبت شده[۲]» به كارگرداني «يرژي من زل» در سال ۱۹۶۶ در ميان سينما دوستان بسيار معروف است. اين اثر با بازي‌هاي درخشان واسلاو نكار، جيتكا بندووا، ولاديمير والنتا و جوزف سومر به سال ۱۹۶۷ برنده اسكار بهترين فيلم غير انگليسي زبان گرديد.

در ساليان انتهاي عمر، هرابال سخت در رنج بود. رنج جسماني و رنج روحي و رواني، هرابال نيز به سان هومر كه نابينا زاده شده بود با رنج و انديشه مرگ خودخواسته باليده بود، بدانگونه كه راز مرگ‌اش را در ميان سطور آثارش مي‌توان يافت. او در داستان «مرواريدهاي اعماق» كه در مجموعه «زمين‌هاي خالي» نخستين دفتر از تريلوژي‌اش آمده و در آن داستان از زاويه ديد همسر هرابال روايت مي‌شود صراحتاً مي‌گويد كه در دل شب رنج مي‌كشد و ناله مي‌كند و بدان انديشه است كه خود را از پنجره به زير افكند.

اين فكر هميشه با او بود تا اينكه در سال ۱۹۹۷ در بيمارستاني بستري شد. پرستاران و پزشكان بيمارستان كه او را مي‌شناختند در بهبودي او از هيچ تلاشي فروگذار نمي‌كردند. هرابال نازنين اين پير هشتاد و سه ساله، همچون كودكاني كه به ديدن پرنده‌اي هيجان‌زده مي‌شوند با ديدن كبوتراني كه بر لبه پنجره اتاق او مي‌نشستند از پرستاران مي‌خواست تا بگذارند او براي آنان دانه بريزد. در صبحي از بامدادان ماه فوريه ۱۹۹۷ پيكر نويسنده را كه از پنجره اشكوب پنجم ساختمان بيمارستان به زير افتاده بود بر كف محوطه يافتند. چشمان نويسنده مرده بازمانده بود، گويي هنوز پرواز كبوتري را دنبال مي‌كرد كه از دست او دانه برگرفته بود…

در آن روز سياه، كساني گفتند نويسنده را دستگاه امنيتي از پنجره به بيرون افكنده تا صداي او را براي هميشه خاموش كند.

اما كساني هم گفتند او در فكر دانه دادن كبوترها، به دنبال آنان پرواز كرده است…

“K.G” از دوستداران او اين سطرها را نوشت:

«شب گذشت

صبح نيامد

«هرابال» مرده بود…»

****

در نوشتن اين مطلب از منابع زير فراوان بهره گرفته شده است:

۱. فرهنگ تاريخ، ترجمه احمد تدين، شهين احمدي، ج اول، ۱۳۶۹

۲. سياحت نامه محرمانه، رضا علامه‌زاده، مؤسسه انتشارات نگاه – ۱۳۸۴

۳. نگاه نو (مجله) شماره‌هاي ۸۵ بهار ۱۳۸۹ و ۹۳ بهار ۱۳۹۱

برخي آثار بوهوميل هرابال:

۱. چكاوكان بسته پاي / ۱۹۵۹ ميلادي

۲. مرواريدهاي اعماق / ۱۹۶۳ ميلادي

۳. ترن‌هاي به شدت مراقبت شده / ۱۹۶۵ ميلادي

۴. آگهي فروش خانه‌اي كه ديگر نمي‌خواهم در آن زندگي كنم! / ۱۹۶۵ ميلادي

۵. دستورالعمل‌هايي براي رقص هنرآموزان بزرگسال و پيشرفته / ۱۹۶۵

۶. پيراستن موي / از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵ ميلادي

۷. نجيب و وحشي / از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵ ميلادي

۸. شهر بي‌زمان / از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵ ميلادي

۹. من پيشخدمت پادشاه انگلستان بودم / از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵ ميلادي

۱۰. تنهايي پرهياهو / از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ / پخش زيرزميني و مخفيانه در ۱۹۷۷. چاپ نخست در پراگ ۱۹۸۹ / چاپ نخست خارج از كشور ۱۹۸۰ ميلادي

۱۱. جشنواره گل يخ

۱۲. اندوه زيبا

۱۳. بئاتريس

۱۴. زمين‌هاي خالي / ۱۹۸۶ ميلادي

۱۵. زندگي بدون اسموكينگ

۱۶. عروس در خانه

۱۷. زندگي تازه

۱۸. گروه دستمال

۱۹. توفان ماه نوامبر

۲۰. رودخانه‌هاي زيرزميني

۲۱. قصه شبانه براي كاسيوس

[۱] Bohumil Herabal
[۲] Closely observed trains

چرا نظرتان را نمی نویسید؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

مطمئن باشید که نظرات شما بسیار دقیق مطالعه خواهد شد و به آن پاسخ خواهیم داد.
هر نظری که برای ما می‌نویسید قوت قلبی برای ما خواهد بود.
از شما متشکریم که با نظراتتان به ما انرژی لازم برای ادامه کار را می دهید.

enemad-logo