«فرزانه» آمد كه همينجا بميرد!

0 720

يادي از «بهمن فرزانه» در دومين سال درگذشتش

احمد تهوري*

زنده ياد بهمن فرزانه، از آن دست نويسندگان و مترجماني بود که تمامي آثاري را که ترجمه مي کرد با انتخاب و شناخت خودش بود. او در اين زمينه هوش و فراست بالايي داشت و هر کتابي را که ترجمه مي کرد و به ناشر مي داد، فروش آن به نوعي تضمين شده بود. وقتي در سال ۱۳۵۴ خورشيدي اثر جاودان «گابريل گارسيا مارکز» با نام «صد سال تنهايي» را ترجمه کرد و به جامعه ادبي آن زمان شناساند هيچ گاه تصور نمي کرد سال ها بعد، سرنوشت برايش طوري رقم بخورد که مرگي غريبانه در انتظارش باشد و در خلوت خود و در تنهايي فصل ديگري از اين رمان را به تصوير بکشد. فرزانه با اين نيت به ايران آمد که در وطن خود زندگي کند و همين جا بميرد و اين خواسته خود را چند بار و در ديدارهاي مکرري که با او داشتم بر زبان مي آورد. هنگامي که از او پرسيدم: «پس از سال ها زندگي در شهر رم و با توجه به اختلاف ناچيزي که اين شهر با دريا دارد چگونه با زندگي در تهران کنار مي آيي؟» گفت: «ديگر خسته شده ام و مي خواهم همين جا بميرم!»

فرزانه نخستين بانوي برنده جايزه ادبي نوبل- گرادسيا دلددا در سال ۱۹۲۹- را با ترجمه کتاب هاي «راز مرد گوشه گير»، «راه خطا»، «خاکستر»، «حريق در باغ زيتون» و… به ادبيات ايران معرفي کرد. همچنين از بانوي نويسنده ايتاليايي «آلبا دسس پدس» آثار فراوان ديگري را ترجمه کرد. کتاب «باعشقي بزرگ» آخرين کتاب اين نويسنده بود که با مرگ او در سال ۱۹۹۷ در پاريس ناتمام ماند و فرزانه با ترجمه اين کتاب که نامش الهام گرفته از مصاحبه نويسنده با فيدل کاسترو- رهبر انقلاب کوبا- بود دين خود را به او ادا کرد. زنده ياد بهمن فرزانه خود نيز دستي پرشور بر قلم داشت، داستان مي نوشت و شايد بد نباشد بدانيد او نقاش چيره دست و زبردستي بود که تابلوهاي فراواني از او برجاي مانده است و رمان «چرک نويس» او که بارها تجديد چاپ شد نشانه فهم و شعور بالاي او از دانش داستان نويسي اش بود. تصوير فضاي تهران قديم و داستان ناتمام عشق قهرمان داستان به «گيتي» به نوعي روايت گر تنهايي و دل دادگي هاي خود فرزانه به حساب مي آيد. فرزانه در سال ۱۳۹۱ براي هميشه دل از شهر روياها و خاطره هايش «رم» کند و به ايران آمد. تنهايي و خستگي بيش از هر چيزي در چهره او هويدا بود و اقامت او در خانه سالمندان و قطع پاي او در آخرين روزهاي حياتش به نوعي يادآور يکي از شخصيت هاي رمان «خاکستر» نوشته گرادسيا دلددا بود که فرزانه به اين کتاب خيلي علاقه داشت. آنجا که «عمو پرا» شخصيت سالخورده داستان دلش مي خواست به سرزميني دوردست سفر کند، جايي که اسمش ابديت بود و فرزانه چنين بود.

*کارشناس نشر

روزنامه ايران، شماره ۶۱۴۶ به تاريخ ۱۳۹۴/۱۱/۱۹، صفحه ۲۰ (صفحه آخر)

چرا نظرتان را نمی نویسید؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

مطمئن باشید که نظرات شما بسیار دقیق مطالعه خواهد شد و به آن پاسخ خواهیم داد.
هر نظری که برای ما می‌نویسید قوت قلبی برای ما خواهد بود.
از شما متشکریم که با نظراتتان به ما انرژی لازم برای ادامه کار را می دهید.

enemad-logo