پرويز دوایی؛ نگاهی تسلابخش
گفتگوی حسام فروزان با نسیم خلیلی نویسنده کتاب «مثل باغچهای در بهار؛ شناختنامه پرویز دوايی، جهانش ، قصهها و نوشتههایش»
بهگزارش سایت وینش، پرويز دوایی يك نگاه تسلابخش زيبايیشناسانه به جهان دارد حتی وقتی از واقعيتهای تاريخمندی كه ناظر بر رنج و اندوه و استيصال است مینويسد، باز هم اين نگاه را دارد. حتی وقتی از برفپاروكنها میگويد كه از فرودستان بودهاند. او در رنج هم به دنبال زيبايی است و باور دارد كه در سياهی فرو رفتن در ادبيات و سينما راه رستگاری نيست و از همين رو غم هم در نگاه او در پسِ مهی رقيق از اميد و تسلاست كه معنامند میشود.
***
خوشحال میشویم بیشتر با شما آشنا شویم. خودتان را معرفی کنید و از کارهایتان برایمان بگویید. تحصیلات شما در چه زمینهای بوده است؟ زمینه اصلی فعالیت ادبی و فرهنگی شما چیست؟ چه کتابهایی از شما منتشر شده؟
نسیم خلیلی هستم، پژوهشگر، داستاننويس و روزنامهنگار. در دانشگاه تاريخ خواندهام تا مقطع دكترا و از آنجا كه از كودكی داستان مینوشتم به تدريج تاريخ و ادبيات را به هم گره زدم و در داستانهايم به تاريخ نقب زدم و در پژوهشهای تاريخیام، ادبيات داستانی را به عنوان رهيافتی منبعشناسانه به دل تاريخپژوهی و بعضا تاريخنگاری آوردم. از سال هشتادوسه روزنامهنگاری میكنم. كارم با روزنامهی شرق شروع شد و با روزنامههای ديگر از جمله همشهری و اعتماد ملی و شهروند و نشرياتی همچون مهرنامه و آسمان و تجربه و غيره ادامه پيدا كر. در حال حاضر هم برای روزنامههای اعتماد و آرمان ملی در بخش معرفی كتاب كار میكنم.
تا امروز بيستوهشت عنوان كتاب از من در دو ساحت داستاننويسی و تاريخپژوهی منتشر شده است، از سال هشتادوچهار تا هماينك. از جملهی كتابهای تاريخپژوهانه میتوانم به انقلاب مشروطیت ایران، گفتمان نجاتبخشی در ایران عصر صفوی، مغولان روایتی دیگر، و رواداری فرهنگی در عصر مغولان اشاره كنم. از جملهی كتابهای داستانی هم گلی روی داشبورد، قاب عكس، آن پرندههای آزاد؛ داستانهای انسان در قرنطینه (مجموعه داستان)» و «خيابان هزار درخت» را میتوانم نام ببرم.
در سالهای اخير هم به تاريخ اجتماعی توجه ويژهای داشتهام كه حاصلش دو كتاب تاريخمند طلای سیاه در مس داستان؛ درآمدی بر بازتاب نفت و غرب در ادبیات داستانی و خاطرات ایرانیان و قصههای درد و درمان؛ روايتهايی از درد و درمانگری در ادبيات داستانی معاصر ايران بوده است و كتاب قصههای فرودستان كه در دست چاپ است. در عين حال پنج شناختنامهای كه دربارهي پنج داستاننويس ايرانی، امين فقيری، پرويز دوایی، منصور ياقوتی، علیاشرف درويشيان و ابراهيم رهبر نوشتهام نيز افزون بر معرفی معرفتشناسی و داستانهای اين نويسندگان، با اشاراتی به تاريخ اجتماعی همراه شده است.
آیا قبل از این کتاب روی شناختنامه نویسندگان دیگری هم کار کرده بودید؟
همانطور كه اشاره كردم جز شناختنامهای كه دربارهي پرويز دوایی عزيزمان قلمی كردهام، دربارهی چهار نويسندهی قديمی و تاثيرگذار ديگر، امين فقيری، منصور ياقوتی، علیاشرف درويشيان و ابراهيم رهبر نيز شناختنامههايی نوشتهام كه در هر پنج كتاب مخاطب را با خودم به جهان نوشتهها، زندگی و قلم اين نويسندگان بردهام و اهميت آثار و كتابهای اين نويسندگان را در فهم جامعه و تاريخ اجتماعی يادآور شدهام.
آشنایی شما با پرویز دوایی از کجا آغاز شد؟ چطور شد به سراغ زندگی و آثار او رفتید؟ اولین کتابی که از او خواندید کدام بود؟
پرويز دوایی نويسندهی محبوب من است. آرامش، طبيعتگرايی، احساسات و عاشقانههايش، نگاه بصری نيرومندش به جهان، بار عاطفی روايتهايش، رويكرد تاريخگرايانهاش، سينمادوستی و نگاه نوستالژيكش، زيبايیشناسی و شيوايی قلمش، همه و همه از دلايل متقن اين دلدادگی بوده است.
اولين كتابی كه از او خواندم باغ بود، آن مجموعهی شريف قصههايی كه انسانشناسانه و تاريخمند و مهرباناند اما انگيزهی نوشتن شناختنامه به پادكستی بازمیگشت به نام زمزمه كه در كنار گروهی از دوستداران ادبيات میچرخانديمش. قضيه برمیگردد به سالهای اوج كرونا و محبوبيت و تداول انواع و اقسام پادكستها و ايدهای كه متعلق بود به دوست خوبم، هنرمند عزيز بهزاد خداويسی و كوشش جمعی از دوستان دوستدار ادبيات و داستان.
در زمزمه ما از نويسندگان وطنی حرف میزديم و داستانهايشان را میخوانديم، از غلامحسين ساعدی بگير تا گلی ترقی. برای آن مجموعه من يادداشتهای فراوانی دربارهی پرويز دوایی جمعآوری كردم و بيشتر از قبل با قصههايش زيستم. بعد از توقف پادكست حس كردم به لطف آن كوشش، مجموعهای از يادداشتهای خوب و مفيد دربارهی يكی از نويسندگان موردعلاقهام دارم كه خوب است مدون شود و در قالب يك كتاب به دوستداران ادبيات داستانی ايرانی كمك كند كه با قصههای دوایی عزيز به زندگی، تسلا و اميد، خودشناسی، تاريخ اجتماعی و انسان گره بخورند.
البته نگاهم بيشتر متوجه مخاطبان جوانی بود كه مثل قديمیترها شانس دوست داشتن و دلدادگی به قلم دوایی عزيز و زيستن در قصههايش و آموختن از او را نداشتند. افزون بر اين، آن پادكست و اين كتاب میتوانست برای دوستداران قديمی آقای دوایی هم تجديد خاطره باشد و بازنگری شيرين گذشتهها.
چه چیز خاصی در زندگی و آثار استاد دوایی هست که برای شما جذابیت دارد؟
پرويز دوایی يك نگاه تسلابخش زيبايیشناسانه به جهان دارد حتی وقتی از واقعيتهای تاريخمندی كه ناظر بر رنج و اندوه و استيصال است مینويسد، باز هم اين نگاه را دارد. حتی وقتی از برفپاروكنها میگويد كه از فرودستان بودهاند. او در رنج هم به دنبال زيبايی است و باور دارد كه در سياهی فرو رفتن در ادبيات و سينما راه رستگاری نيست و از همين رو غم هم در نگاه او در پسِ مهی رقيق از اميد و تسلاست كه معنامند میشود.
در يادداشتی كه چندی پيش بر كتاب دستهايش نوشتم گفتم و تاكيد كردم كه دوایی ادبيات را در وجه جانپناهبودگیاش بازنمايي كرده است و اين همان ويژگي ارزشمند و رشكبرانگيزی است كه مرا جذب قلم و قصههای او كرده. در قصههای او هر چيزی كه زيبايی و تسلا و جانپناهبودگی دارد نهفته است؛ از كتابهای خوب، ادبيات كلاسيك، خيام و حافظ و مولانا بگير تا فيلمهای قديمی و نوستالژيك، «معشوقهی جنگل»، «هزار و يك شب»، امير نادری، كافهدار مهربان كافه شهرداری پراگ، باغستانها، درختان گلفشان يادآور نقل سر عروس، سينما كريستال، سينما ايران، قصهگويان اميرارسلان نامدار، آرتيستها، «شزم» و «زورو»، گربهها، مادر، راحتالحلقوم، شكلات كشی، سفرهی هفتسين.
از همين روست كه حتی مرگ هم در نگاه دوایی زيباست. سياه و ظلمانی نيست. اينها برای من به عنوان آدمی از يك نسل به غم رانده شده، نسل شكستخورده اما در پی روزنهها همواره جذابيت خاصی داشته است.
آیا او را داری سبک شخصی و منحصربهفرد میدانید؟ از میان کتابهای وی کدامیک را بیشتر خواندهاید و دوست دارید؟
پرويز دوایی قلم رقصان و آزادي دارد. اين را در مجموعهی نامههای پراگش بيشتر میتوان بازيافت. آزاد و رها مینويسد، از هرچه كه دلش میخواهد. میشود گفت گاهی در اين نامهها دارد بلندبلند فكر میكند. مخاطب را به واگويههای درونیاش میبرد. نامهها را انگار خطاب به همهی دوستدارانش مینويسد و نه فقط رفقايی مشخص با نام و عناوينی خاص. اين سبك، سبكی خودمانی و متعلق به خود اوست. كتابهايش همه خوبند. برای كسی كه سبك او را، سادگی و رهايی و وارستگی او را دوست دارد، خوبند.
شايد آنها كه اين سبك را نمیپسندند، بگويند دوایی گاه به تكرار افتاده است و مثلا مدام از يك عشق قديمی و بازآفرينیاش در زمان حال قصهسرايی میكند اما من همين را هم ويژگی قشنگی میبينم، ازاينرو كه تاكيد اوست بر خاطرات، بر اصالت، بر آن چيزهايی كه گم شدهاند و آدميزاد در هر سن و موقعيتی گاه به يمن انديشيدن به آنهاست كه زندگي را با همهی مصائب و رنجهايش تاب میآورد.
مثل عكسبرگردانهای رنگی زمان بچگی كه رنج كتك خوردن از معلمها و فضای سياه و سنگين روزهای مدرسه را در خودش حل میكرده، نوشتههای دوایی هم مثل همان عكسبرگردانهايی است كه در نامههايش با حسرت و عشق از آنها ياد میكند و در خرازیفروشيهاس پرت افتادهس پراگ به دنبالشان میگردد. خواندن اين روايتها رها شدن از اندوه و سياهی اين روزهاست، رها شدن از كدورت اين دنيا، رها شدن از اخبار شوم ستمپيشگیها، جنگها.
براي همين هم است كه فكر ميكنم نمیشود بين كتابهای پرويز دوایی انتخاب كرد. همهی كتابهايش تسلابخش و اميدوارانه و شريفاند. اصلا ما برای بقا به همهی كتابهای او نياز داريم؛ به قلم بخشنده و پر از شفقت او.
تالیف و تدوین این شناختنامه چقدر زمان برد؟ خود استاد دوایی چقدر با شما همکاری داشتند؟
همانطور كه اشاره كردم يادداشتهای اوليه در قالب نوشتههای عامهپسند براي پادكست زمزمه تدريجا آماده و اجرا شد و بعد طي حدود يك سال مدون، جمعبندی و فربه شد و حاصلش شد مثل باغچهاي در بهار. با خود استاد ارتباط بیواسطهای نداشتم اما از طريق دوست نزديكشان آقای هوشنگ گلمكانی به عكسهايشان دسترسی پيدا كرديم و كتاب را به دستشان رسانديم.
به نظر شما نثر نوستالژیک پرویز دوایی و خاطرهبازی با گذشته مختص نسلهای قبل است؟ آیا در دنیای امروز و جوانان نسل اینترنت و شبکههای مجازی هم جایی برای نوستالژی زیباییهای گذشته میبینید؟
گرايش به نوستالژی يك رويكرد محبوب است در ميان همهی نسلها. حتی فرزندان من و ما هم دارند به ورطهی يادكرد از گذشته، خاطرات و نوستالژی میافتند؛ انيميشنهايی كه در كودكی ديدهاند، جاهايی كه رفتهاند… فكر میكنم انسان در مواجهه با اندوه گذر زمان است که به نوستالژی و خاطرات پناه میبرد. درواقع يك جور ايستادگی در برابر زمان است كه به شتاب میگذرد. هرچند در گفتمان پرويز دوایی اين رويكرد نوعی بازگشت به خويش است پس از سالها دوری از وطن؛ نوعی بازجست اصالت و اميد.
تحصیلات دانشگاهی شما در رشته تاریخ بوده است. آیا این پیشینه در علاقه شما به نویسندهای مانند دوایی موثر بوده؟ یعنی خودتان هم آدمی خاطرهباز و اهل نوستالژی هستید؟
همانطور كه پيش از اين هم اشاره كردم يكي از رويكردهای من در نوشتن شناختنامهها معرفي ادبيات داستانی به مثابهی منابع پژوهش تاريخی بوده است. از اين منظر قطعا تحصيلات و علقههای من به تاريخ يكی از دلايل دلبستگی به داستانها و قلم گذشتهگرای پرويز دوایی هم بوده. از طرف ديگر يعنی فارغ از نگاه علمی به موضوع تاريخ، بار عاطفی نوستالژيك روايتهای پرويز دوایی هم در توجه و انس و الفت با قصهها و قلم او برای من تاثيرگذار بوده است، ازاينرو كه در اين خاطرهبازی تسلا و شفاعتی وجود دارد به تعبير خود دوایی عزيز.
کمی از تجربه نوشتن خودتان برایمان بگویید. آیا در داستاننویسی سعی کردهاید شبیه پرویز دوایی بنویسید؟
اينكه ميان تخيل و تاريخ، ميان شاعرانگی و واقعيتنويسی مثل پاندول ساعت در دوران باشم قطعا مولفهای است كه در گفتمان دوایی هم وجود دارد. اما اينكه تعمدا سعی كرده باشم شبيه به او بنويسم چنين نبوده است. شايد يك نخ نامرئی ميان من نويسندهی اين نسل با او در نسلی ديگر پيوند برقرار كرده است اما اين نخ نامرئی و اين تاثير ناخودآگاه بوده. فكر میكنم هر كدام از ما نويسندگان راه خودمان را بر اساس تجربهها، رنجها و شاديهای خودمان پيدا میكنيم.
اما در اين ميان دلدادگی به استادان داستاننويسی تاثيرات خودش را قطعا میگذارد. بااينهمه من اين را خوب میدانم كه هيچوقت نخواهم توانست مثل دوایی رستگارانه و ژرفانگر بنويسم. او بهراستی مَثَل اعلای يك آدمِ آزاده و رستگار و زيبابين است، يك گوهر رخشان در ادبيات داستانی ما؛ هرچند كه تا ساليانی دراز با نقد فيلمها و بهاريههايش به ياد آورده شده است.
در آخر اگر بخواهید یکی از کتابهای دوایی را به خوانندگان وینش پیشنهاد کنید، کدامیک خواهد بود؟
بدون ترديد پاسخ من اين است كه نمیشود يك كتاب از كتابهای دوایی عزيز را بيشتر از بقيه دوست داشت. همهی كتابهای او خواندنی و دلنشيناند اگر معرفتشناسی و گفتمان او را بشناسی و دوست بداری. اما اگر بخواهی در نوستالژی گذشته بيشتر زندگی كنی من كتابهای قديمیتر او امشب در سينما ستاره، ايستگاه آبشار و باغ را پيشنهاد میكنم. و در آخر از نشر آفتابكاران و شخص آقای احمد تهوری، مدير نشر سپاسگزارم كه مثل باغچهای در بهار را پاكيزه و خوب منتشر كردند و همچنين از شما و وينش عزيز كه اين فرصت را در اختيار من قرار دادند تا دربارهی نويسندهی محبوبم و كتاب «مثل باغچهای در بهار» سخن بگويم نيز تشكر میكنم.