بسيار گُل كز كف من برده است باد
احمد تهوري – كارشناس نشر
پيرمرد آخر سر با چشماني نگران رفت. چشماني كه همواره در انتظار تعيين تكليف سرنوشت بزرگترين انتشاراتي ايران در چند دهه اخير بود. انتشارات اميركبير. ميگفت ديگر توان پيگيري خواستههايش را ندارد. اما او كار خود را كرده بود و از خود ميراثي ماندگار به جا گذاشت كه ديگر ناشران ايراني سعي آن داشتند از آن الگو بگيرند. عبدالرحيم جعفري از جمله ناشران تأثيرگذاري بود كه همواره در پي نوجويي و ابداع بود. درباره او بسيار كسان و نامآوران نشر ايران گفتهاند كه در اين مجال اندك فرصت از كف من و امثال من بيشك خواهد ربود اما سر آن دارم از حسرتي سخن به ميان آورم كه گريبانم را گرفت. سال گذشته در مراسم سالگرد زندهياد بهمن فرزانه – بهمن ۱۳۹۳ – كه به همت علي دهباشي برگزار شده بود محمد رضا جعفري را ديدم و از او خواستم به يادآوري خاطرهاي از ابرمرد نشر ايران زمين ما را ميهمان كند و او در اجابت اين درخواست گفت در آستانه نوروز سال ۱۳۴۹ نسخه اوليه شاهنامه اميركبير كه از ديرباز انتشار آن جزو آرزوهاي پدر بود روي ميز او قرار گرفت. شاهنامهاي نفيس و ارزشمند با تصحيح دكتر محمد جعفر محجوب از روي نسخه بدون غلط «ژول مول». همين موضوع بهانهاي شد كه قرار ملاقاتي با مرد سالخورده و دنيا ديده نشر ايران زمين گذاشته شود اما اين ديدار به دليل مشغلههاي كاري پايان سال كه گريبان ما را گرفته بود هرگز رخ نداد و حسرتي جانكاه بر دل من و تني چند از دوستان ديگر باقي ماند تا بدانيم چه زود دير ميشود و…
هر چند در تماس تلفني با آن زنده ياد صداي پر اميد او را شنيديم كه از تلاش و كوشش ميگفت و عذر تقصير ما را پذيرفت اما گذر سريع زمان بيرحمتر از آن بود كه بار ديگر مهلتي نصيب ما كند. عبدالرحيم جعفري ازآن دست ناشراني بود كه اگر روزگار با او سر سازگاري ميداشت توان و نيروي آن را داشت كه صنعت نشر ايران را دگرگون كند. نشر ايران هيچگاه خدمات او را از ياد نخواهد برد. خاطرات تاريخ نشر همواره در سينه بزرگمرداني چون او جاي گرفته كه با حفظ و انتقال آن به نسلهاي آينده سعي در نگاهداري و ماندگاري اين گنجينه و ميراث گرانبها داشتهاند و جعفري يكي از اينها بود. كارشناسان صنعت نشر، ناشران را در حيطه فعاليتهاي فرهنگي و اقتصادي شان به ناشران تأثيرگذار و جريانساز و ايستا و تأثيرپذير تقسيم كردهاند و كارنامه جعفري گوياي آن بود كه او ناشري تسليمناپذير در برابر جريانات فرهنگي زودگذر بود. همكاري او با مترجمان و مؤلفاني چون محمد قاضي، سعيد نفيسي، دكتر محمد معين، جلال آل احمد، دكتر زرين كوب و… بيانگر آن بود كه بدانيم در انتشارات اميركبير اين ناشر بود كه در پي ايجاد اثري ماندگار در جستوجوي پديدآورنده ميدويد. و اين جعفري بود كه ميدانست چه ميخواهد منتشر كند و اينجاست كه تفاوت ناشر تأثيرگذار با ديگر ناشران آشكار ميشود. كتاب در جستوجوي صبح او تماما بيانگر نوجويي و پيگيري زنده ياد عبدالرحيم جعفري است. او به جدّ به دنبال آن بود جلد سوم اين كتاب خواندني را به زيور طبع بيارايد كه شرايط مهياي اين مهم نشد. جعفري ناشر بخشي از مهمترين آثار ادبي و فرهنگي ايران در دهههاي ۳۰ تا ۵۰ بود و زماني به ديار آخرت شتافت كه هنوز در چشم انتظاري به سر ميبرد شايد فرجي شود و او به آنچه ميخواهد برسد اما چنين نشد. اما اين كم لطفيها از قدر و منزلت او نكاست و بسيار دوستان و رفيقان ناشر و اهل قلم او را بزرگ داشتند و در وصف او گفتند و نوشتند آنچه بايد.
اين ناشر زنده دل با انتشار بيش از ۲۷۰۰ كتاب از پديدآورندگان مطرح و بنام ايران و جهان جرياني را در صنعت نشر ايران رقم زد كه همگان از او به احترام ياد ميكنند. او كه بخش بزرگي از سهام انتشارات خوارزمي را در اختيار داشت با مصادره اميركبير به نوعي خوارزمي را هم از دست داد و پيگيريها و نامه نگاريهاي او بيپاسخ ماند. در تير ماه امسال كه رأي دادگاه مبني بر واگذاري خوارزمي به سازمان تبليغات اسلامي صادر شد جعفري ديگر اميد خود را از دست داد و با چشماني نگران از اين دنيا رفت. اما اين نگراني با خود موجي از اميد بر جا گذاشت هرچند خوارزمي به نوعي به سرنوشت اميركبير دچار شد ولي نشر ايران حالا ديگر مدتها بود كه الگوي خود را شناخته بود و اين براي جعفري به اندازهاي ارزشمند بود كه ميگفت ديگر تواني برايش باقي نمانده شايد در نظر اول اين كلام يأس و نوميدي را در ميان اهالي نشر تداعي كند ولي كتابهاي اميركبير و پيروي ناشران قدرتمند از الگوي اميركبير جعفري دستاوردي بود كه به آساني به دست نيامده بود تا به اين راحتي از كف برود. لذا جعفري كار خود را با زيركي و درايت به سرانجام رساند و رفت.
با رفتن جعفري و پيش از آن زنده ياد حيدري و هاشمي و كاشي چي و زهرايي و… داستان اميركبير تازه آغاز ميشود و پدران نسلهاي مختلف كه وامدار آثار منتشر شده اين ناشرانند اين داستان را براي فرزندان خود تعريف خواهند كرد كه روزي مردي بود كه تقي ميناميدندش و در روزگار قحطي و وبا در تهران چشم به دنيا گشود و در انتظار پدري به سر ميبرد كه هيچگاه از سفر حج باز نگشت و در جستوجوي كار و در تلاش براي معاش در چاپخانهاي مشغول كارگري ميشود و مادر جوانش را از دست ميدهد. مادر نميماند تا ببيند كه فرزند چه مرارتها ميكشد تا انتشارات خود را در سال ۱۳۲۸ تأسيس و اعلام كند كه جريان تازهاي در صنعت نشر ايران در حال ظهور است و…
«جستوجو» واژه رمزي است كه در زندگي عبدالرحيم جعفري بارها و بارها تكرار شد و دست آخر بر پيشاني كتاب او جاي گرفت. زنده ياد جعفري ميگفت: «از جستوجوي صبح تعبيرم آن است كه من هميشه دنبال پيشرفت بودهام. دنبال موفقيت ميگشتهام. در جستوجوي كارهاي خوب بودم و دلم ميخواست به نتيجه مطلوب برسم. متأسفانه نرسيدم يعني مشكلاتي پيش آمد كه آن صبحي كه دلم ميخواست به آن نرسيدم. ميخواستم كارم را رونق بدهم. به فرهنگ رونق بدهم. به مملكتم خدمت بكنم.»
اما عبدالرحيم خان جعفري اين چه فرمايشاتي است كه فرمودهايد؟! شما به شهادت دوستان و رفيقان خود بنيانگذار جرياني نو و خلاق در نشر ايران زمين بوده ايد. و فارغ از بيمهريها به فرهنگ اين مرز و بوم خدمت كردهايد… شما به نتيجه مطلوب خود رسيده ايد و صبحي را كه ميخواستيد به نشر ايران هديه كرده ايد.
عبدالرحيم خان جعفري! داستان اميركبير و كتابهايي كه با آنها نسلي را پروراندهايد تازه آغاز شده است.